، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پسرک مو ابریشمی

شیر مادر

من شیر خودم رو به پسرک می‌دم. امشب خونه ننه بودیم، حسین هی نق می‌زد سینه رو می‌گرفت و ول می‌کرد. از صبح در حال شیر خوردن بود و به همین خاطر احساس می‎کردم دیگه شیر چندانی نمونده... ننه هم می‌گفت شیرت سیرش نمی‌کنه و دلم خالی می‌شد، از طرفی شیرخشکی که براش خریده بودیم فقط چند پیمانه ازش استفاده شده بود و بعد از گذشت 3 هفته دیگه قابل استفاده نبود. به همین خاطر استرس داشتم اگر سیر نشه چیکار کنم به این شب؟  وقتی رفتیم خونه ننه محسن رفت بیرون هم آب تصفیه خرید هم یه طناب ده متری گرفت و بالاخره ننویی که مدت‌ها بود در نظر داشت برای حسین درست کنه رو راه انداخت و حسین رو گذاشتیم توش، هم آروم شد و هم کم ...
14 اسفند 1392

پسرک مو ابریشمی

اسم وبلاگ پسرکم رو گذاشتم «پسرک مو ابریشمی» با یاد این شعری که مامان جون (مامان‌بزرگ خودم) برای حسین کوچولوی من می‌خونه: خروسک بال ابریشمی  پار کجا بودی امسال پیشمی پا تو کوه بودم امسال تو گَنه  تُرتُرک کردم اومدم خونه   و پسرکم موهاش واقعا ابریشمیه. ابریشم مشکی...
13 اسفند 1392
1